دربارۀ من
بین خط و تصویر تاب میخورم. میان نوشتن و طرح زدن. بین رویاها و ایدههایی که اصولاً آن طوری که توی ذهنم هستند عملی نمیشوند. با این حال، از همه اینها لذت میبرم. برزخهای زندگیام را دوست دارم. راهم را از میان همه اینها باز میکنم.
راستی یادم رفت؛ سلام! بهار خمر تهرانی هستم. دانشآموخته ادبیات. شیفته ویراستاری، ترجمه، سادگی، ماه، باران و نسیم.
کلاس اول دبستان که بودم ناظم مهربانمان، خانم سلیمانی، از نقاشیها و نوشتههایم تعریف میکرد. شاید تحت تأثیر همین قضیه بود که هر وقت کسی میپرسید میخواهی چه کاره شوی، میگفتم نقاش و نویسنده. هدفگذاری تابستان پارسالم این بود که یک سال بعد در طراحی گرافیک دیجیتال حرفی برای گفتن داشته باشم، اما در نهایت دوباره سر از دنیای نوشتن درآوردم. دلنوشتههایم را توی وبلاگ قدیمیام میگذارم و اینجا جدیتر از تجربههای تلخ و شیرینم مینویسم و چیزهایی که در زندگی با آنها مواجه میشوم. از چیزهایی میگویم که دارم یاد میگیرم. مینویسم تا فراموششان نکنم. شاید بعضیهایشان به کار شما هم بیایند.
بیش از این سرتان را درد نیاورم. خوشحالم که اینجا هستید.