خواهرم عکسهای جذابی میگیرد. پیشتر بعضی از آنها را در اینترنت هم میگذاشت، اما پس از مدتی کمالگراییاش عود کرد. تا مدتها دیگر عکس تازهای منتشر نکرد. وقتی دلیلش را میپرسیدم میگفت عکسها آنقدر که میخواهد خوب از آب درنمیآیند. ولی من به عنوان یک مخاطب فکر میکنم او از زیبایی و جذابیت عکسهایش غافل بود.
او برای صحنهپردازی عکسهایش ساعتها وقت میگذارد و حتی با کمترین امکانات، با چاشنی خلاقیت و دید هنریاش کارهایی میکند که کمتر کسی میتواند تصورش را بکند. دیدن آن همه تلاش او برای خلق یک قاب هنری همیشه به من انگیزه میدهد. این یکی از دلایلی است که باعث شد من هم بعد از مدتها دوباره بخواهم کارهای جدیدم را، با وجود همه کاستیها، در معرض دید جهانیان بگذارم! گاهی وقتها فکر میکنم اصلاٌ چه اشکالی دارد اگر کاری که میدانم در نوع خودش فاجعه است را منتشر کنم. همین که بعدها روند تغییراتم را ببینم خودش سندی محکم بر پیشرفت من است و انگیزه خودم و کسانی که کارهایم را میبینند دو چندان میکند.
تنها کاری که لازم بود بکنم اقدام به جای غرق شدن در خیالات و اما و اگرها بود. بر همین اساس، به خواهرم هم گفتم به جای اینکه فقط توی افکارت برای بهتر شدن کارت برنامهریزی کنی، مستقیماً وارد عمل شو و هرچه لازم است انجام بده و اگر فکر میکنی هزینه کارهایت بالاست میتوانی به کسب درآمد ارزی هم فکر کنی.
او شروع کرد به تحقیقات برای خرید لنز بهتر و وسایل بیشتر برای صحنهپردازی عکسهایش. چندتا عکس جدید هم گرفت و منتشر کرد که واقعاً درخشان بودند. خلاصه همین که تصمیم گرفت به جای نقشه کشیدن و رویاپردازی صرف، عملاً وارد میدان شود، اتفاقاتی باورنکردنی افتاد. او یک سفارش کار از اتریش گرفت! سفارش عکاسی و ایدهپردازی برای طراحی منوی یک رستوران ایتالیایی در ویَن. چه کسی فکرش را میکرد؟ ما کجا، اتریش کجا!
جالب است که این اتفاقات همزمان شد با وقتی که میخواستم نیمچه جستاری درباره تصمیمگیری و اقدام بنویسم. اصولاً خودم در مرحله رویاپردازی و تصمیمگیری متوقف میشوم و بسیاری از نقشههایم را عملی نمیکنم، اما به تازگی چند شیوه برای رهایی از تردید و وارد عمل شدن پیدا کردهام. حتماً میپرسید چرا فکر میکنم این شیوهها میتوانند مفید باشند؟
برای پاسخ به این پرسش باید فیلم را کمی عقب ببریم؛ جایی که انواع افکار و خیالات، تردیدها و نشخوارهای ذهنی توی مغزمان جولان میدهند. یک لحظه فیلم را همینجا نگه دارید. خودتان را در چه وضعیتی میبینید؟
بله؛ اصولاً این تردیدها و نشخوارهای ذهنی ما را در مرحله خودسرزنشی برای اتفاقات گذشته یا سبک و سنگین کردن گزینههای پیش رو نگه میدارند. در بهترین حالت خیلی دیر وارد عمل میشویم و در نهایت احتمالاً از نتیجه کار هم زیاد راضی نیستیم، چون آن ایدهآلهای دستنیافتنی لعنتی همیشه گوشه ذهنمان هستند! مدام فکرمان مشغول این است که باید فلان کار را میکردم. شاید بهمان، گزینه بهتری بود. آن یکی کار را هم باید زودتر انجام بدهم، اما شاید یک وقت دیگر. در چنین حالتی همیشه در گوشهای از ذهنمان مشغول فکر کردن به مسائلی از این دست هستیم و فکرمان میان گذشته و آینده سرگردان است.
◀ حالا چطور میتوانیم نشخوارهای ذهنی را به حداقل برسانیم؟
گامهایی که در ادامه به آنها اشاره میکنم به من یاد دادند که چطور میشود تصمیماتی سریع و قاطع گرفت، حتی اگر این انتخابها بهترین گزینه نباشند. به هر حال از انتخاب بد باز هم میشود چیزهایی یاد گرفت ولی از بیانتخابی، بعید میدانم. باید در عمل هنوز هم روی بعضی از این گامها بیشتر تمرین کنم برای همین فعلاً اینجا مینویسمشان تا از آنها غافل نشوم. امیدوارم برای شما هم مفید باشند.
گام اول: شناسایی موقعیت
نشخوارهای ذهنی ما معمولاً به موقعیتهایی برمیگردد که اوضاع آنطور که میخواستیم پیش نرفته است. نتیجه تداوم خودسرزنشیها و نشخوارهای ذهنی چیزی جز ناامیدی و ترس نیست. رواقیون* برای مقابله با این وضعیت تکنیکی دارند که میتواند ذهنمان را روشنتر کند. آنها امور مختلف زندگی را به سه دسته تقسیم میکنند:
۱- چیزهایی که بر آنها کنترل کامل داریم.
۲- اموری که بر آنها تا حدی کنترل داریم.
۳- چیزهایی که بر آنها هیچ کنترلی نداریم.
گام دوم: تحلیل وضعیت
برای رهایی از نشخوار ذهنی میتوانیم ببینیم مسائلی که ذهنمان را میخراشند در کدام یک از این سه دسته جای میگیرند. برای آن دسته از چیزهایی که اتفاق افتاده و تغییرناپذیرند و ما کنترلی بر آنها نداریم تنها چاره، پذیرش و رها کردن آنهاست. برای چیزی که اصلاً دست ما نیست هرکاری غیر از این بیهوده است. به جای تمرکز بر آنچه تغییرناپذیر است میتوانیم توان و انرژی خود را صرف بهبود موقعیتهایی کنیم که چارهپذیرند و بر آنها کاملاً یا دستکم تا حدی کنترل داریم.
تکنیک تکمیلی: هر وقت درباره انجام کاری تردید و افکار آزاردهنده در ذهنمان پدیدار شد، میتوانیم اتفاقات بدی که پیشبینی میکنیم و سناریوهای منفی را روی کاغذ بیاوریم. با نوشتن، ذهنمان نسبت به آنچه پیش رو داریم بازتر میشود و میتوانیم تصمیمات بهتری بگیریم.
گام سوم: اقدام بر اساس نوع مسئله
وقتی آنچه ذهنمان را مشغول کرده در دسته ۱ یا ۲ قرار دارد بهترین راه، وارد عمل شدن است. اگر قرار باشد همیشه از عیب و نقص، کامل نبودن یا اشتباه کردن بترسیم هیچ وقت کاری از پیش نمیبریم. اینجاست که با وارد عمل شدن و قورت دادن آن قورباغه معروف، هم کارهایمان سریعتر پیش میروند و هم ذهنمان برای تصمیمات و اقدامات بعدی بازتر میشود. تا وقتی وارد عمل نشویم نمیدانیم پیشبینیهایمان چقدر درست یا مفید بودهاند؛ پس حالا وقت اقدام است.
نکته کلیدی: درباره امور معمولی زندگی و انتخابهای کوچک لازم نیست بیش از حد فکر کنیم. اگر برای هر تصمیم کوچکی اینقدر از مغزمان کار بکشیم تنها تردید بیشتری به خود راه میدهیم و کار را عقب میاندازیم. ریسک انجام بسیاری از این کارها آنقدر کم است که اصلاً نیازی نیست برای انجامشان این همه وسواس به خرج بدهیم. بد نیست گاهی به جای خیالپردازی، شروع کنیم و ببینیم در ادامه چه چیزی در انتظارمان است و چه اتفاقی خواهد افتاد. کمکم در طول مسیر متوجه میشویم باید چه کارهایی انجام دهیم و چه چیزهایی یاد بگیریم.
گام چهارم: بررسی نتایج
برای تکمیل تکنیکهای مراحل قبل میتوانیم پس از انجام کار، تجربهمان و نتیجه کار را با آنچه پیشتر روی کاغذ آورده بودیم مقایسه کنیم و به ریشههای پیشداوریها و تردیدهایمان پی ببریم.
گام پنجم: پیشروی
مرحله سوم یا چهارم لزوماً پایان کار ما نیستند. میتوانیم قدم اول را برداریم و در ادامه کارمان را بهبود ببخشیم. استفان گایز در کتاب «چگونه کمالگرا نباشیم» توصیه میکند که پا در مسیر بگذاریم و به دنبال کمیت برویم و بعد اصلاح کنیم. با تمرین، تکرار و ایجاد تغییرات، فرصت بیشتری برای پیشرفت و بهبود کارها خواهیم داشت.
سخن پایانی
این نوشته را با جملهای دیگر از کتاب استفان گایز به پایان میبرم؛ البته حرف تازهای نیست اما به نظرم همیشه ارزش یادآوری دارد: «شکست هرگز به اندازه هیچ کاری انجام ندادن ناامیدکننده نیست.»
* فیلسوفان مکتب رواقی در پی معرفی شیوههایی برای تعدیل و کاهش احساسات منفی مانند خشم، غم، ناامیدی، اضطراب، افزایش آرامش و لذت بردن از زندگی و دنیای پیرامون بودند. هدف این مکتب نه فقط آماده کردن ما برای مواجهه با چالشهای زندگی، که حفظ آرامشمان در موقعیتهای دشوار است. برای آشنایی بیشتر با مکتب رواقی میتوانید کتاب «فلسفهای برای زندگی» از ویلیام بی. اروین را مطالعه کنید.
پینوشت: این نوشتار همچنان در حال تکمیل و بهروزرسانی است. با به اشتراک گذاشتن تجربیات خودتان در کامنتها، شما هم در شکلگیری این نوشته سهیم باشید.
ثبت ديدگاه