آن قدیم ندیم‌ها گاه به گاه دنبال بازی‌هایی می‌گشتم که سرم را با آنها گرم کنم تا از افکار ناراحت‌کننده دور شوم و از پیشرفت در بازی لذت ببرم. در کل زیاد اهل این جور چیزها نبودم اما بعد از مدتی خودم را سرگرم یک بازی رستوران دیدم. با رستورانی به کوچکی یک اتاق با دو اجاق گاز، چهارتا میز و صندلی و دو تا کانتر کارم را شروع کردم. آن اوایل همه چیز خیلی ساده و جمع و جور بود. به مرور جلو رفتم و سکه سکه پول روی هم گذاشتم. با یک برنامه‌ریزی اقتصادی دقیق توانستم در عرض یکی دو سال رستورانم را گسترش بدهم. از طراحی داخلی تا منوی غذاها همه چیز کاملاً چشمگیر و حرفه‌ای بود. جز این هم نمی‌توانست باشد؛ ناسلامتی کلی سلیقه و پول خرجش کرده بودم!

بزرگتر که شدم همیشه برایم سؤال بود که چرا موقع بازی اینقدر صبر و حوصله به خرج می‌دادم و برای پول در آوردن و هزینه کردن هدف و برنامه داشتم، اما در واقعیت هیچ‌کدام از این وصله‌ها به من نمی‌چسبید. توی زندگی واقعی حوصله نداشتم ریز ریز کارها پیش ببرم و به نتیجه برسانم. همه چیز را یک‌دفعه مهیا می‌خواستم و دوست داشتم همه‌شان بی‌نقص و عالی باشند.

با گذشت زمان کم‌کم رد پا و تأثیر قدم‌های کوچک را در زندگی‌ام می‌دیدم. این به سادگی مالیدن پنیر صبحانه روی نان است. هر روزی که پنیر استفاده کنیم، طبیعتاً از مقدار باقی‌مانده آن کم می‌شود و پس از مدتی باید دوباره پنیر بخریم. زیادی بدیهی و پیش‌پاافتاده بود نه؟ خوب حالا بیایید این فرایند را برعکس کنیم. یعنی تصور کنیم چیزی به جای کم شدن به مرور بیشتر شود؛ مثلاً دانسته‌هایمان. درست مثل سال اول مدرسه، هر روزی که به دبستان می‌رفتیم حرف تازه‌ای یاد می‌گرفتیم. به همین سادگی تا پایان سال توانستیم راحت بخوانیم و بنویسیم؛ چیزی که شاید روزی آرزوی بزرگی به نظر می‌آمد.

گام‌های ما برای پیشبرد کارها در زندگی هم غیر از این نیستند. از کوچکترین اقدام‌های ما گرفته تا بزرگترین تصمیمات، تقریباً همگی ذره ذره جلو رفته و تکمیل شده‌اند. این همان چیزی است که به آن ریزعادت می‌گویند. گام‌های کوچکی که شاید حتی گاهی بی‌تأثیر به نظر برسند، اما در طول زمان با دیدن پیشرفت کارمان متوجه ارزش آنها خواهیم شد. این قدم‌های کوچک کاربردهای بی‌شماری دارند، از کارهای روتین زندگی گرفته تا ورزش، کسب مهارت‌های مختلف، انجام پروژه‌های بزرگ و حتی پشت سر گذاشتن سخت‌ترین مراحل زندگی.

از فردا روزی نیم ساعت ورزش می‌کنم. از شنبه صبح‌ها ساعت ۷ بیدار می‌شوم. از همین امروز یک رژیم سفت و سخت می‌گیرم. همین شرایط ویژه‌ای که برای خودمان می‌تراشیم باعث می‌شود از شروع کار بترسیم، یا حوصله و اراده‌اش را نداشته باشیم. با این سخت‌گیری‌ها حتی اگر شروع کنیم هم خیلی زود خسته و دل‌زده می‌شویم. چرا با یک قدم کوچک شروع نکنیم؟ مثلاً روزی یک حرکت ورزشی، هر شب کمی زودتر خوابیدن، هر روز یک تغییر کوچک و سالم در رژیم غذایی. به همین سادگی وقتی روی غلتک بیفتیم از این هم فراتر می‌رویم و حالا کارها هم برایمان آسان‌تر می‌شوند.

استفان گایز، که بخش‌هایی از مطالب این نوشته برگرفته از کتاب‌های اوست، در این زمینه نکته مهمی را یادآور می‌شود:
بعد از ورزش، بعد از بیرون کشیدن علف‌های هرز باغچه یا بعد از آنکه چند صفحه از رمانتان را نوشتید، به خود افتخار خواهید کرد و دیگر مهم نیست اگر روند انجام کار چندان هم تأثیرگذار نبوده است.

با وجود همه اینها، شما نیاز به هیچ‌کسی ندارید که بیاید بگوید فلان سبک زندگی خوب است، بهمان روش را انجام دهید، بیسار عادت را از خود دور کنید و… . آموختنی‌ها قبلاً آموخته شده، فقط ما گاهی نیاز به یک یادآوری یا تلنگر کوچک داریم تا آموخته‌هایمان را به یاد بیاوریم. این آموخته‌هایی که می‌گویم را هم لزوماً از دیگران فرانگرفته‌ایم. بخش اعظم آنها برگرفته از تجارب کوچک و بزرگ زندگی خودمان هستند.

مطالبی که توی وبلاگ می‌نویسم از تجربیات و روش‌هایی است که در زندگی شخصی‌ام به آنها رسیده‌ام، همان‌طور که شما هم احتمالاً تجربه‌های مشابهی را از سر گذرانده‌اید. کتاب‌ها و منابعی که به آنها ارجاع می‌دهم را هم پس از کسب این تجربیات خواندم و برایم جالب بود که اینها همان چیزهایی که من در فراز و فرود زندگی احساس کرده‌ام را بیان می‌کنند؛ البته با دیدگاهی وسیع‌ و احتمالاً روش‌هایی اصولی‌تر. شما هم اگر نگاهی به زندگی‌تان بیندازید، متوجه خواهید شد که در مواقع مختلف، آگاهانه یا ناخودآگاه از شیوه‌های مشابهی بهره می‌گرفته‌اید.

نوشته‌ای که در حال خواندش هستید، به نوعی ادامه‌ای است بر مبحث غلبه بر کمال‌طلبی که پیشتر نوشته بودم. هرچند لازم می‌دانم یادآوری کنم کمال‌طلبی اگر ما را به افراط و تفریط نکشاند و فلج نکند، جرقۀ خوبی برای شروع حرکت است و همان‌طور که هریت بریکر می‌گوید «تلاش برای برتری به شما انگیزه می‌دهد؛ تلاش برای رسیدن به حد کمال، انگیزه را از شما می‌گیرد.» بنابراین بحث غلبه بر کمال‌طلبی و آرمان‌گرایی جایی کاربرد دارد که این دیدگاه و رفتارها برای ما دردسرساز شوند؛ که اغلب می‌شوند.

در مطلبی که پیشتر نوشته بودم، به این نکته رسیدیم که غلبه بر کمال‌گرایی و ایجاد عادت‌های کوچک لازم و ملزوم یکدیگرند. به عبارتی، با ایجاد ریزعادت‌ها و پایبندی به آنها می‌توانیم کم‌کم از لاک کمال‌طلبی بیرون بیاییم و گام در مسیر بگذاریم. با این شیوه، به مرور دیگر ترسی از آغاز و انجام کارها نداریم و حتی شاید بتوانیم از چیزهایی که زمانی در نظرمان ملال‌آور یا ترسناک بودند لذت و بهره ببریم!

ما تقریباً هر روز با انتخاب‌ها یا موقعیت‌هایی مواجه می‌شویم که می‌توانند آرمان‌گرایی‌مان را به چالش بکشند؛ پس هر روزی که می‌گذرد با فرصت‌های تازه‌ای برای محک زدن خودمان روبه‌روییم. اینجاست که متوجه می‌شویم راه‌حل‌هایی که انتخاب کرده‌ایم چقدر کارآمد یا بی‌تأثیر هستند. با توجه به موقعیت‌ خاص هر کدام از ما، گاهی لازم است این شیوه‌ها را مطابق نیاز خودمان شخصی‌سازی کنیم تا به روشی مؤثرتر برسیم.

استفان گایز در کتاب «چگونه کمال‌گرا نباشیم» یادآوری می‌کند که حتی راه‌های انحرافی هم ارزشمندند. مهم‌ترین نکته این است که همواره در مسیر باشیم. بدترین انتخاب، غیرفعال بودن است. به قول مولانا، «کوشش بیهوده بِه از خفتگی». ما در مسیرمان اصولاً در هر زمینه‌ای گزینه‌های متنوعی پیش رو داریم و میل به پیدا کردن بهترین راه همیشه ما را وسوسه می‌کند تا وسواس بیشتری به خرج دهیم؛ وسواسی که با کمی دقت متوجه می‌شویم خیلی وقت‌ها به قیمت هیچ‌کاری نکردن تمام می‌شود! وقتی تنوع گزینه‌ها زیاد باشد ما هم میان همۀ آنها سرگردان می‌شویم در حالی که می‌خواهیم هر بار بهترین گزینه را انتخاب کنیم. اما چه انتخابی؟!

در ادامه می‌رویم سراغ چند نکتۀ ساده و در عین حال کاربردی که می‌توانند با کمک به انتخاب‌های مطلوب، تأثیرات شگفت‌انگیزی در زندگی‌مان ایجاد کنند. اغراق نمی‌کنم، خودتان خواهید دید. البته پیش از شروع باید قولی بدهید؛ لطفاً در طول مسیر با خودتان مهربان و صبور باشید.

 

گام اول: ۵ سؤال کلیدی

۱- آیا می‌توانید بیشتر به انجام کار توجه کنید تا نتیجۀ آن؟

۲- می‌توانید با وجود مشکلات پیشرفت کنید و برای آنها راه‌حلی بیابید؟

۳- می‌توانید به فکر مردم اهمیت ندهید و تمرکز را روی خودتان و علایقتان بگذارید؟

۴- می‌توانید به جای تمرکز روی درست انجام دادن کار، روی نفس انجام آن متمرکز شوید؟

۵- می‌توانید به خودتان فشار نیاورید و فقط از انجام کار لذت ببرید؟

اگر جواب شما به ۳ سؤال از ۵ مورد بالا مثبت است، می‌توانید وارد مرحلۀ بعدی شوید. اگر تعداد پاسخ‌های مثبتتان کمتر از این تعداد است ببینید مشکل از کجا آب می‌خورد؛ با این حال باز هم می‌توانید از راهکارهای مرحلۀ بعدی استفاده کنید.

 

گام دوم: ۵ پیشنهاد کاربردی

۱- در راستای تغییری که می‌خواهید ایجاد کنید، کاری انجام دهید. اگر فکرتان مدام درگیر گذشته است انجام کاری در زمان حال (مخصوصاً در همان زمینه‌ای که فکرتان را مشغول کرده) بهترین راه متوقف کردن افکار آزاردهنده است.

۲- اگر برای انجام کارهای مختلف سطح انتظارات شما بالاست، کمی انتظاراتتان را پایین‌تر بیاورید و کار را سبک آغاز کنید.

۳- برای جلو بردن کارها و ایجاد عادات جدید برای خودتان چند ریزعادت بسازید. روزی دو صفحه کتاب، یک حرکت ورزشی، یک لیوان آب بیشتر، نوشتن یک صفحه و… . ترجیحاً ایده‌هایی طراحی کنید که بتوانید در موقعیت‌های مختلف آن‌ها را عملی کنید.

۴- اطرافیان و جامعه، آگاهانه یا ناخواسته به شما القا می‌کنند که فلان چیز یا بهمان سطح از پیشرفت «کافی نیست». دیگران را معیار مقایسه قرار ندهید. تنها خودتان می‌توانید تصمیم بگیرید چه چیزی برایتان کافی هست یا نیست.

۵- خرد کردن اهداف و بهره‌گیری از ریزعادت‌ها روشی کاربردی برای حرکت به جلو است، اما حواستان باشد خودتان را یک‌باره با ریزعادت‌های رنگارنگ و کوهی از کارهای ریز و درشت بمباران نکنید.

 

گام سوم: سکوی پرتاپ

تمرکز اصلی ۵ گام مرحلۀ پیش بر این است که برای بهره‌وری بیشتر و ارضای حس کامیابی، کار را برای خود ساده کنیم تا به جای درجا زدن همواره در مسیر پیشرفت و بهبود باشیم. اگر با پیشنهاد ریزعادت‌ها به مشکل خورده‌اید، راه‌حل شما در این مرحله است:

۱- ریزعادت‌هایتان را جوری بسازید که موفقیت روزانه‌تان را آنقدر آسان جلوه دهند که نتوانید به انجامشان نه بگویید. بر خلاف تصور اغلب ما، این کار نه تنها باعث تنبلی نمی‌شود، بلکه موتورمان را روشن و گرم می‌کند؛ چون شما در این مرحله نمی‌مانید و باز هم به پیش خواهید رفت. این تنها آغاز کار است.

۲- به تعریفی که از موفقیت در ذهنتان شکل گرفته دوباره نگاهی بیندازید. اگر موفقیت را به معنای پیشروی و تدام درانجام کارها بدانیم، دستیابی به آن آسان‌تر می‌شود. پس، از پیشروی، هرچند به میزان کم، استقبال کنید. هدف را  به چندین تکۀ کوچک تقسیم کنید و با یکی از همین قطعات کار را آغاز کنید.

 

گام آخر: پیدا کردن چرایی‌ها

چرا این پیشنهادها می‌توانند مؤثر باشند؟

۱- چون راه رهایی از افکار آزاردهنده و نشخوارهای ذهنی فعال بودن است. به این ترتیب به جای اینکه فکر کنیم زندگی چطور می‌توانست باشد، در لحظۀ حال برای ساختن آن اقدام می‌کنیم و همین ما را از رکود و ترس بیرون می‌آورد.

۲- چون با تعیین اهدافی ساده و سازنده، پیروزی‌ها و موفقیت‌های آسان و کوچک نصیبمان می‌شود. این کار کمک می‌کند بعد از رسیدن به هدف مشتاق شویم کمی فراتر برویم بدون اینکه احساس فشار و التزام داشته باشیم. علاوه بر این با چنین ترفندهایی می‌توانیم در مقابل اتفاقات بد زندگی هم دوام بیاوریم و به مسیرمان ادامه دهیم.

۳- چون بیشتر اوقات اگر مطمئن نباشیم با همان تلاش‌های اولیه به موفقیت می‌رسیم، اصلاً میلی نداریم که وارد عمل شویم. اما ریزعادت‌ها این مانع را از پیش رویمان برمی‌دارند.

۴- چون وقتی سر و کلۀ کمال‌طلبی پیدا می‌شود مسئله لزوماً رسیدن به برتری نیست. مشکل این است که ما اغلب برای رسیدن به استانداردهایی تلاش می‌کنیم که خودمان تنظیمشان نکرده‌ایم. وقتی هدفی دست‌نیافتنی برای خودمان در نظر می‌گیریم یعنی داریم به احساس ناامنی و کافی نبودن در خودمان دامن می‌زنیم.

۵- چون این گام‌های کوچک منعطف هستند و می‌توانیم هرکجا لازم دیدیم با تمرکز روی ریزعادت‌های هماهنگ و هم‌راستا مهارت‌های مرتبطی را در خود ارتقا دهیم.

 

چرا با همین گام‌های کوچک شروع نکنیم؟ حتی اگر زمین بخوریم و کمی جلوتر روی زمین بیفتیم، باز هم نسبت به زمانی که هنوز قدمی برنداشته بودیم پیش افتاده‌ایم.

 

پی‌نوشت: من هنوز هم در حال یادگیری و آزمودن روش‌های مختلف هستم. اینجا از شیوه‌هایی می‌نویسم که برای خودم و اطرافیانم مفید بوده‌اند. دوست دارم به اشتراک بگذارمشان تا شما هم بتوانید از آنها استفاده کنید. خوشحال می‌شوم شما هم عادت‌ها و روش‌هایی که برایتان مفید بوده را در بخش دیدگاه‌های همین پست بنویسید.

ناگفته نماند که نوشتن چنین متن‌هایی تقریباً برایم نشدنی بود، اما این نوشته و یکی دو تا مطلب دیگر را با به کارگیری ریزعادت‌ها تکمیل کردم. اول بخش کوتاهی از آنچه می‌خواستم بنویسم را منتشر و اعلام کردم که مطالب این پست در حال تکمیل و به‌روزرسانی است. در عرض چند روز هر بار بخش کوچکی از نوشته را به پیش بردم تا به این شکلی که می‌بینید در آمد.